سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلبرانه

صفحه خانگی پارسی یار درباره

آقایون بخوانند... برای درک این موضوع که . زن ها فرشته اند.

 

زن عشق می کارد و کینه درو می کند...

 دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر...

 می تواند تنها یک همسر داشته باشد

 و تو مختار به داشتن چهار همسرهستی ....

برای ازدواجش ــ در هر سنی ـ اجازه ولی لازم است

 و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج کنی ...

 در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو ...

 او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی ...

 او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی....

او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد ....

 او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی ....

 او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر ...

و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛

 پیر می شود و میمیرد...

و قرن هاست که او؛ عشق می کارد و کینه درو می کند

 چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت،

 زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش؛

 گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد؛

 سینه ای را به یاد می اورد که تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند...

و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد...!

و این رنج است


آقایون بخوانند... برای درک این موضوع که . زن ها فرشته اند.

 

زن عشق می کارد و کینه درو می کند...

 دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر...

 می تواند تنها یک همسر داشته باشد

 و تو مختار به داشتن چهار همسرهستی ....

برای ازدواجش ــ در هر سنی ـ اجازه ولی لازم است

 و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج کنی ...

 در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو ...

 او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی ...

 او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی....

او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد ....

 او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی ....

 او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر ...

و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛

 پیر می شود و میمیرد...

و قرن هاست که او؛ عشق می کارد و کینه درو می کند

 چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت،

 زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش؛

 گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد؛

 سینه ای را به یاد می اورد که تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند...

و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد...!

و این رنج است


خدا برای همه

من به تو می اندیشم

                    و تو .......

                      به دیگری .......

  و دیگری به دیگری ........

   و این چنین است که همه ی ما تنهاییم

و یکی هست در این تنهایی

                که ما تنها برای اوییم

و شاید

       شاید .......

او نیز تنها برای ما ....

او همیشه با ماست

                به یاد ماست

                      وما را عاشقانه دوست دارد .....

او جبران تمام نداشته های ماست.

      او نقطه ی اغاز گشایش هر بن بستی ست

اما افسوس

       و

         هزار افسوس و .....

                    که گاهی ...

او را نقطه ی پایان امیدمان قرار می دهیم

اما او

   چه در نقطه ی اغاز ....

        و چه در نقطه ی پایان ....

همیشه در بهترین لحظه به داد دل بی قرارمان می رسد

 


امید داشته باشیم. هنوز خدا رو داریم.



اگر تنهاترین تنها شوم باز خدا هست

 او جانشین همه نداشتنهاست

 نفرین ها و آفرین ها بی ثمر است

 اگر تمامی خلق گرگهای هار شوند

 و از آسمان هول و کینه بر سرم بارد

 تو مهربان جاودان آسیب نا پذیر من هستی

 ای پناهگاه ابدی


انسان موجود خاصی است از پست ترین موجودات عالم خلق شده

انسان موجود خاصی است از پست ترین موجودات عالم خلق شده .

از خاک آفریده شده (خاک مظهر پستی است) ،

از گِل از حِمِاً مَسنون(گِل بوی ناک: لجن) ،

از صَلصال کَالفَخّار یعنی گل رسوبی خشک شده.

آدم از این آفریده شده از ماده ایکه میل به رسوب دارد ، مایل به ته نشین شدن؛ این لجن متعفن ته نشین شده ظرفِ روح خدا می شود.

بنابر این آدم مساویست با لجن به اضافه روح خدا.

روح خدا به چه معنا است؟

به معنای عالیترین و برترین ذات قابل تصور در همه وجود.

پس انسان ، هرمن ، هر فرد انسانی ، عبارت است از یک انتخاب یک تردید میان یک قطب لجنی و یک قطب روح خدایی.

فاصله یک بُعد انسان تا دیگر بعدش از منهای بی نهایت است تا به اضافه بی نهایت.

این فاصله عظیم مسیری است که انسان باید همواره طی کند.

انسان یک مهاجر دائمی است ، از لجن تا خداوند.

و کلام انٌا لله و اِنٌا اِلَیهِ راجِعون به این معناست که آدمی از منهای بی نهایت و پست ترین و پایین ترین وجود مادی باید صعود کند تا آخرین پله وجود ممکن در هستی.

و این فاصله که فاصله ای بی نهایت است و تکامل دائمی انسان را بیان می کند اسمش مذهب است و دین.

بنابر این رسالت و ماموریت سنگین انسان ، طی کردن این راه عظیم است از لجن تا خدا.

«دکتر علی شریعتی»